چرا هوش مصنوعی هیچگاه قادر به ساختن شاهکار سینمایی نخواهد بود؟
هوش مصنوعی سراغ حرفهی شما هم خواهد آمد. این را آتشبیارهای معرکهی توییتر مینویسند و مدام آن را فریاد میزنند و به نظر از خودکارسازی پایدار و رو به افزایش وسایل امرار معاش دیگران حسابی لذت میبرند و دلشان خنک میشود. اما صادقانه بگویم، هوش مصنوعی احتمالاً مشاغل زیادی را به دست خواهد گرفت و قبلاً جای صندوقدارهای سوپرمارکت را گرفته است و روزی می رسد که هوش مصنوعی درهای ما را خواهد زد و به دنبال ما خواهد بود، اما تا آن زمان. آیا میتوانیم وانمود نکنیم که او در ساختن فیلم مهارت دارد؟
یقینا کامپیوترها قادر به خلق چشماندازهای بصری شگفتانگیزی هستند. کافی است به هزارتوهای خارقالعادهای فکر کنید که سالها پیش در اوایل دههی ۲۰۰۰ در محافظ صفحهی نمایش سیستم عامل ویندوز میدیدیم، اما چیزهای بسیار زیادی در خلق یک اثر سینمایی دخیل است و قرار نیست تنها مبهوت وجه زیباییشناختی اثر شویم. خیرهشدن به آن محافظهای صفحهی نمایش، آن هم در زمانی که مثل بچهها دهانمان از دیدن چنین چیزی باز میماند، در واقع صرفا محرکی برای چشمان ما بود و هیچ چیزی در لایهی زیرین آن وجود نداشت مگر لرزشی نامفهوم از صفر و یکها.
با این حال احمقانه است اگر پیشرفتهای موجود در این عرصه را به حساب نیاوریم، آن هم با کامپیوترها و هوش مصنوعی که از زمان ظهور هزارهی جدید به شکل تصاعدی رشد کردهاند و هوشمند شدهاند. چنین فناوریهایی میتوانند حجم وسیعی از اطلاعات را ذخیره کنند و به آنها اجازه میدهند مناظر شگفتانگیز،مدلهای انسانی نزدیک به واقعیت و خیلی چیزهای دیگر را خلق کنند که باعث می شود فیلمسازانی مانند جو روسو، کارگردان انتقام جویان مارول، پیش بینی کنند که در دو سال آینده، هوش مصنوعی می تواند فیلم هایی بسازد که می توانند با دیگر آثار سینمایی رقابت کنند.
این نشخوارهای فکری معاصر باعث شده است که برخی از مردم باور کنند سینما نفرین شده است و تصور کنند که فیلمنامهنویسان، تدوینگران، متخصصان نورپردازی و طراحان صحنه باید چمدانشان را ببندند و دنبال کار جدیدی برای خود باشند. محصولات بیشماری مبتنی بر هوش مصنوعی این رویه را پی گرفتند، با افرادی که نرمافزارها را وادار میکنند تا تعداد بیشماری از سناریوهای سینمایی فوقالعاده بنویسند و حتی یک کاربر اینترنتی، تریلر قلابی از «جنگ ستارگان» را آن هم اگر وس اندرسون کارگردانی کرده بود، در اینترنت منتشر کرد.
اگر صرفا روی لایهی رویی تمرکز کنیم، هوش مصنوعی به خوبی از نمادگرایی فیلمی به سبک وس اندرسون به مانند «قلمروی طلوع ماه» محصول ۲۰۱۲ برمیآید و ویژگیهای برجستهی آن را آشکارا نشان میدهد که میتوان به تصویربرداری متقارن، رنگهای پاستلی، شوخطبعی دیوانهوار و حتی یک راوی که صدای آن خیلی شبیه باب بالابان است، اشاره کرد اما هنوز هم هر دانشجوی سینما که نصف و نیمه فیلمی از وس اندرسون را تماشا کرده باشد، میتواند چنین ویژگیهایی را تشخیص بدهد اما زمان زیادی خواهد برد تا قصد و نیت پشت آن سبک سینمایی منحصربهفرد را بفهمد و حتی بیشتر از آن، صمیمیت احساساتی که او سعی دارد با فیلمنامههای خود آن را انتقال بدهد.
هوش مصنوعی در رونویسی و بازسازی سبکهای بصری ویژهی یک فیلمساز به طرز شگفتآوری موثر عمل میکند که موجب میشود به ابزاری کارآمد در کمک به خلق بلاکباسترهای پوچ و بیمعنی تبدیل شود اما در یاریرساندن به اثر یک فیلمساز مولف از سینمای مستقل عملا کارایی چندانی ندارد. این ابزار که اساسا تنها برای بازنمایی جلوههای بصری به درد میخورد، هیچ فرآیند و ابزاری در خود ندارد تا اهمیت مفاهیم و روندهایی مثل میزانسن، نورپردازی، دکوپاژ و کارگردانی را به درستی درک کند و بسیار بعید است که حتی به یک قدمی ساختن یک شاهکار سینمایی نزدیک شود.
این دانش عوامل حرفه ای فعال در صنعت سینما است که به او معنای مفاهیم ذکر شده را می دهد، درست مانند فیلمنامه نویس و کارگردان که هدف داستان پشت پرده را به او می دهد.بدون وجود آن نیت انسانی، ما نیز شاید به تماشای تصاویر لولههای تودرتوی محافظ صفحهی نمایش ویندوز بنشینیم در حالی که از سوی دیگر الکسا برای ما داستانی مبتنی بر الگوریتمها و کدها را میخواند یا بهتر است بگوییم روخوانی میکند.
هنرمند به هنرش معنا می بخشد، اما وقتی پشت کارش نه چهره ای، نه شخصیتی، نه نیتی و نه چیزی برای سرگرم کردن مخاطب وجود دارد، جز دست های ضعیف کامپیوتری که شبیه مشتی اسپاگتی پخته شده است. و چهره هایی که مستقیم از درهی وهمی می آیند و مثل یک ژله به رنگ بژ تکان میخورند.
به صفحه اصلی تیزرینگ سر بزنید